صفحه شخصی محمدرضا جمشیدیان   
 
نام و نام خانوادگی: محمدرضا جمشیدیان
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: یک
شغل:  مهندس ساختمان- مدیر مسئول گروه نرم افزاری سازه
شماره نظام مهندسی:  20-300-1275
تاریخ عضویت:  1388/12/03
 روزنوشت ها    
 

 باز این چه شورش است بخش عمومی

23
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)


باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردندکوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی

کاشآن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی

آن انتقام گر نفتادی به روزحشر
با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله ی انبیا زد

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان ، گشوده مو
فریاد بردر ِ حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه عرشبرین رسید

نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دینرسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمینرسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفت مینرسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریده ی رحمت قلمزنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند

دستعتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک
آل علی چو شعله ی آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند

جمعی که زد به هم صفشان شورکربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبارگیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شدآشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حبابوار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پاکشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره ی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که باخیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
و اندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی درا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلاببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای

ای زاده زیاد نکرده است هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست
درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشردرآورند

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان
دردیده ی اشک مستمعان خوناب شد

خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

شاعر : محتشم کاشانی

سه شنبه 8 آذر 1390 ساعت 14:47  
 نظرات    
 
یحیی بهمنی 19:38 سه شنبه 8 آذر 1390
2
 یحیی  بهمنی
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

السلام علی الحسین
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
و رحمة الله و برکاته
رضا مهیاری 22:32 سه شنبه 8 آذر 1390
1
 رضا مهیاری
تشکر میکنم
مسعود احمدنژاد 23:40 سه شنبه 8 آذر 1390
2
 مسعود احمدنژاد
فرا رسیدن ماه محرم، ماه عزای حسینی را به تمام دوستان و مدیران سایت تسلیت می گویم
م افتخاری 12:35 چهارشنبه 9 آذر 1390
2
 م افتخاری
کربلا و قیام عاشورا لاجرم باید اتفاق می‌افتاد چرا که تقابل حق و باطل نهایتاً به چنین مرحله‌ای می‌رسد
لیکن چه درسهایی از آن قیام و حماسه گرفته‌ایم و اکنون خود را در کدامین جبهه می‌یابیم؟
م. مستاجران 14:21 چهارشنبه 9 آذر 1390
1
 م. مستاجران
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود
افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند
و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند
دکتر علی شریعتی
فرا رسیدن ماه محرم و شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را به تمام دوستان تسلیت می گویم .
نعیم انزلی 18:06 چهارشنبه 9 آذر 1390
1
 نعیم انزلی
ممنون.
سید مسعود برقعی 20:20 آدینه 11 آذر 1390
0
 سید مسعود برقعی
با تشکر از انتخاب به جای جنابعالی ، عرض تسلیت به تمام دوستان و آرزوی رحمت الهی برای محوم محتشم کاشانی
محمد مهدی معمر 16:29 سه شنبه 15 آذر 1390
0
 محمد مهدی معمر
ممنون
التماس دعا
سعید دستجردی 00:31 سه شنبه 22 آذر 1390
0
 سعید دستجردی
ممنون .