www.iiiWe.com » به سلامتی همه پدر مادرا

 صفحه شخصی محمدرضا جمشیدیان   
 
نام و نام خانوادگی: محمدرضا جمشیدیان
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: یک
شغل:  مهندس ساختمان- مدیر مسئول گروه نرم افزاری سازه
شماره نظام مهندسی:  20-300-1275
تاریخ عضویت:  1388/12/03
 روزنوشت ها    
 

 به سلامتی همه پدر مادرا بخش عمومی

36

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن.
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتی همه مادرای دنیا...
----------------------------
پدرم ، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند !
--------------------
شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان ...
--------------------
خورشید
هر روز
دیرتر از پدرم بیدار می شود
اما
زودتر از او به خانه بر می گردد !
--------------------
به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !!!
--------------------
سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛
--------------------
سلامتیه اون پسری که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت....
... ... ... ... ..
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!!
..
باباش گفت چرا گریه میکنی..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نمیلرزید...! :(
--------------------
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
... ... ... ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم ...
به سلامتی پدر و مادرها
--------------------
(( قند )) خون پدر بالاست .
دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛
اشک‌های مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش .
--------------------
دست پر مهر مادر
تنها دستی ست،
که اگر کوتاه از دنیا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...
--------------------
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!!
... ... ...
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه : بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه : بابا تو شیری...!!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتی هرچی پدره
--------------------
مادر
تنها کسیست که میتوان "دوستت دارم"‌هایش رااا باور کرد
حتی اگر نگوید...
--------------------
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....
--------------------
پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!
--------------------
مردان پیامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پیامبران را توانسته‌اند به زیر سوال ببرند؛
ولی قداست مادران را هرگز..!
--------------------
آدم پیر می شود وقتی مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا میزند اما جوابی نمیشنود.........
ممماااااااااااادددددددررررررر..............
--------------------
تو 10 سالگی : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگی : " ولم کنین "
تو 20 سالگی : " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگی : " باید از این خونه بزنم بیرون"
تو 30 سالگی : " حق با شما بود"
تو 35 سالگی : "میخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگی : " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگی : " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...!
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...
--------------------
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری
--------------------
اگر 4 تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشید
کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است

سه شنبه 13 دی 1390 ساعت 14:54  
 نظرات    
 
محسن بیگدلی 19:19 سه شنبه 13 دی 1390
7
 محسن بیگدلی
مرسی زیبا بود.
پیمان حکمت 19:45 سه شنبه 13 دی 1390
4
 پیمان حکمت
بسیار زیبا بود و واقعا با خوندنش آدمو غرق فکر میکنه.متشکرم
امیر جوان 19:47 سه شنبه 13 دی 1390
3
 امیر جوان
واقعا تا انتهای مطلب رو خوندن بدون اینکه اشک تو چشمها جمع بشه چقدررررررر سخته!
مهدی نعیمی 20:09 سه شنبه 13 دی 1390
4
 مهدی  نعیمی
آقا دست شما گل واقعا عالی نه اینجا رو باید گفت بدون شرح من یه ساعت گریه کردم چون اون کوهی که باید پشتم باشه رو ندارم
سامر حبیبی نسب 20:14 سه شنبه 13 دی 1390
3
 سامر حبیبی نسب
وقتی متن رو خوندم بلافاصله رفتم یه گوشه دنجی و یه سیگار از تمام اعماق وجودم کشیدم . از قدیم گفتن سیگار ، گریه مرده .
حمیدرضا حسینی 21:08 سه شنبه 13 دی 1390
4
 حمیدرضا حسینی
زگریه مردم چشمم نشسته در خون است/ببین که در طلبت حال مردمان چون است
برای بنده که پدرم رو از دست دادم این پست بسیار سخت و دلگیر بود
حامد حقی 21:50 سه شنبه 13 دی 1390
2
 حامد حقی
جدی این جملات را می خونیم احساس می کنیم که چقدر در خدمت به پدر و مادرمون کم لطفی کردیم. از این تلنگر از اقای مهندس جمشیدیان سپاسگزارم.
هر از گاهی این تذکرات فکر کنم خوب باشه.یاحق
مسعود احمدنژاد 22:47 سه شنبه 13 دی 1390
1
 مسعود احمدنژاد
خیلی سعی کردم اشکم در نیاد ولی................
نیما محسون 22:53 سه شنبه 13 دی 1390
0
 نیما محسون
گنج واقعی بهره مند بودن از وجود با صفای والدین میباشد.تا هستیم باید قدردان زحمات پدر و مادر باشیم.برای جنابعالی و سایر دوستان سلامتی وعزت آرزومندم.
مائده علیشاهی 23:03 سه شنبه 13 دی 1390
1
 مائده علیشاهی
خیلی دلم گرفت...نظرات دوستان رو هم که خوندم به خصوص آقای نعیمی و حسینی دلگیرتر شدم...
اما تلنگر خوبی بود.
ممنون
حسن ابراهیمی 23:29 سه شنبه 13 دی 1390
0
 حسن  ابراهیمی
جناب آقای حسینی , مجددا خدمت شما تسلیت عرض می نمایم , روح پدر بزرگوار شما و همه پدران و مادران با مهرو محبتی که در جمع ما نیستند شاد باشه .

هر چی داریم از زحمتهای یک عمر پدر و مادر داریم , که در چند سطر نمیشه یک عمر زحمت شان را توصیف کرد .

ممنون از شما جناب جمشیدیان
عادل گودرزی 00:01 چهارشنبه 14 دی 1390
1
 عادل گودرزی
ممنون،زیبا بود!
امیر قاسم لوئی 06:44 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 امیر قاسم لوئی
دم شما گرم.
دس مریضا
م. مستاجران 07:51 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 م. مستاجران
با سلام:
ممنون زیبا بود .
به سلامتی همه پدر مادرای عزیز
کمال پزشکیان 08:07 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 کمال پزشکیان
واقعاً زیبا بود من که اشکم در آمد ، ممنون
شاهین کاظمی نژاد 08:12 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 شاهین کاظمی نژاد
زیبا بود
م افتخاری 08:23 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 م افتخاری
چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه کاکنون همانیم
خدا بهره‌مندی ما از این نعمتهای ارزشمند را از ما نگیرد
زینب محمدخانی 08:40 چهارشنبه 14 دی 1390
2
 زینب محمدخانی
خیلی زیبا بود آقای مهندس جمشیدیان . من هم این متن رو 2 روز پیش فرستادم اما توی سایت نذاشتیدش .
احد آمالی 08:54 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 احد آمالی
هه ی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خدا رفتگان همه رو بیامرزه
علی ریاحی 10:37 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 علی ریاحی
مرسی گریه م در اومد
احمد یعقوبی 11:11 چهارشنبه 14 دی 1390
2
 احمد یعقوبی
با سلام و سپاس
برای کسی که بیش از 2 ساله در این کشور زندگی نمی کنه، شیرین ترین چیز بوسیدن دست مادر و پیشانی پدره.
مادری که صبح ها در دوره کودکی می گفت بیدار شید که ساعت 6 و 45 دقیقه است (نمی گفت بلند شید ظهر شده) چون می گفت اینجوری بچه ها دروغگو نمیشن.
پدری که در روز اول مدرسه در کلاس اول(همون مدرسه ای که خودش ناظم سختگیر اونجا بود)دستش رو سر پسرش گذاشت و گفت : پسرم اگه می خوای مردم دوستت داشته باشن، اونارو دوست داشته باش و اگه می خوای مردم به تو راست بگن به اونا راست بگو.
رحمت حق بر همه پدران و مادران
اختر قلی زاده 12:45 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 اختر قلی زاده
lممنون. زیبا بود.
شکوه هوشمند 13:13 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 شکوه هوشمند
بی اختیار اشکم سرازیر شد ممنونم تلنگر خوبی بود.ممنونم...
نازنین بهشتی 13:35 چهارشنبه 14 دی 1390
1
 نازنین بهشتی
میتونم یه سوال کمی تا قسمتی خصوصی ازتون بپرسم جناب مهندس جمشیدیان؟
توی زیبا و درست بودن این جمله ها شکی نیست
ولی حالا چی شده که شما یاد پدر و مادرها افتادین؟
حتما یه انگیزه توی زندگی شخصی یا حداقل توی مشاهداتتون داشتین واسه این کار
رضا مهیاری 15:17 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 رضا مهیاری
دلم گرفت
معصومه السادات میرافضلی 17:23 چهارشنبه 14 دی 1390
0
 معصومه السادات  میرافضلی
ممنون مهندس.بسیار زیبا بود.خدا پدر مادر همه رو حفظ کنه
سید محمود حسینی 21:57 پنجشنبه 15 دی 1390
0
 سید محمود حسینی
متشکرم
محمدحسین افقری 23:00 پنجشنبه 15 دی 1390
0
 محمدحسین افقری
ســــــــــپــــــــــــاس
عـــــــــالــــی بــــــــــود
به این جمله هیچ گاه فکر نکرده بودم واقعا خیلی معنا دار بود(قداست پیامبران را توانسته‌اند به زیر سوال ببرند؛
ولی قداست مادران را هرگز..!)
احسان درفشی 01:31 آدینه 16 دی 1390
0
 احسان درفشی
...
...
...
ممنون
شهره هوشمندراد 00:31 شنبه 17 دی 1390
0
 شهره هوشمندراد
اینقدر که غصه خوردن پدر و مادرم از غصه های من رنجم می ده، خود غصه هام گاهی از یادم می رنو
و ای کاش این حرفا همیشه یاد هممون می موند.
نوشین عشقی 08:42 شنبه 17 دی 1390
0
 نوشین  عشقی
روزنوشت فوق العاده ای بود و نظرات دوستان فوق العاده تر
مرسی آقای مهندس
بابک کریمیان 20:22 شنبه 17 دی 1390
0
 بابک کریمیان
آه ه ه ه ه ه ه ه ه............................
خیلی عالی بود
واقعا دمت گرم مهندس جان
کاوه ازارشی 23:02 شنبه 17 دی 1390
0
 کاوه ازارشی
واقعا عالی بود همه میدونیم چقدر در حق پدر مادرامون کوتاهی کردیم تا دیر نشده باید جبران کنیم